همین چند دقیقه پیش نجفزاده یک بار دیگه بعد از دو-سه سال رفته بود سراغ کوچیکترین مدرسهی ایران. سوژه به قدر کافی دراماتیک هست. اما خوب نجفزاده با ادبیات و تدوین خاص خودش مخاطب رو مجاب میکنه که با دقت بیشتری گزارش رو دنبال کنه. جوری که یک لحظه دلم خواست جای اون سرباز معلم متعهد بودم. می دونی؟ به نظر من کوچیکترین مدرسه ایران بودن تنها بخشی از ماجراست. فکر میکنم اگر تلاشهای معلم و البته بچهها نبود شاید الان کسی رغبت نمیکرد صرفاً از یک مدرسهی کوچیک و دور افتاده حرف بزنه.
بگذریم. اومده بودم بگم قراره با «خرمگس» به زندگی نزدیکتر بشم. شاید یک روز دلم خواست و چیزی راجع به این کتاب نوشتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر