مثل همیشه رمضون که اومد شعبون هم پیداش شد. چشمای شعبون جایی رو نمیدید و اهل ده «شعبون کوره» صداش میکردن. اون سال تو برو بیا و مهمونیهای افطار به شعبون کوره خبر داده بودن که مشدی یک خروس چاق و چله داره. خروسی که کسی لنگهاش رو نداره. و کلی ازخروس مشدی تعریف کرده بودن.
یک روز وقتی شعبون کوره با مشدی رو به رو شده بود، طاقت نیاورده بود و از حال و احوال خروس مشدی پرسیده بود. پرسیده بود واقعاً همین قدر چاقه که بقیه میگن؟ مشدی هم گفته بود: بقیه راست میگن. خروس من چاقه. اما خیالت تخت؛ اون رو با دهتا شعبون کوره مثل تو عوض نمیکنم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر